و اما امروز
یکم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و پنج
اولین روز از زیباترین ماه خدا
گویی امروز به جز من ، خدا هم امروز حال و هوای دیگری دارد،
رقص شبنم بر گونه های گل های بهاری، عطر بهار نارنج و آواز پر مست پرندگان و گاهی هم شرشر بارانی دل انگیز؛ همه اینها حکایت از حال و هوایی عاشق گونه دارد
و چه زیباست امروز که زادروز توست
تویی که سالهاست برایم هدیه ای شده ای از سوی پروردگار
کاش میدانستی، کاش میدانستی که سالهاست عاشقانه دوستت دارم
کاش میدانستی که سالهاست تو را تنها دلیل زندگانیم میدانم
و کاش میدانستی
کاش میدانستی که تا چه حد دوستت دارم
شاید اگر کسی جز تو این کلمات را بخواند آنچه که بر خیالش مینشیند آن است که این کلمات پرند از چاپلوسی و تملق، اما تو خوب میدانی که حرف من از ته دل است و از عشق و من این را نیک میدانم
نمیدانم امسال بر خلاف تمام سالهایی که گذشت میتوانم در این روز پر خیر و برکت تو را در کنار خود داشته باشم یا نه، اما هر چه هست میدانم که قلب هر دوی ما پر است از عشق وعاطفه
در تمام این سالها تو شکوفه تمام درختان بهاری ام بوده ای
در تمام این سالها تو سایه روزهای گرم تابستانی ام بوده ای
و چه زیبا برگ های زرد پاییزی را برایم به صدا در آوردی
و ایکاش همیشه زمستان بود تا بتوانم در اغوش پر مهر تو جای گیرم
میدانی گلم
امروز که زادروز توست روزی که میخواهم اعتراف کنم که به دوست داشتنت
من زندگی را دوست دارم ؛ چرا که تنها دلیل زندگیم تویی
نفس کشیدن را دوست دارم چرا که هوایم پر است از عطر تو
عاشق بودن را دوست دارم چرا که عاشق توام
و این تمام آن چیزی ست که به آن افتخار میکنم
عشق تو
و در انتها فریاد میکنم که
دوستت دارم