سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/31:: 3:24 عصر

گلکم:::

اینروزها بیش از همیشه محتاج توام

بیش از همیشه

چه میشد اگر نگاهت مانند گذشته بود؟

چه میشد اگر مرا اندازه نیمی از گذشته دوست میداشتی؟

وچه میشد اگر اکنون که پریشان حالم تو در کنارم میبودی؟

چه میشه آخر؟



کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/27:: 11:25 صبح


سالها پیش وقتی که تو از من گله مند بودی که چرا گاهی بهت نزدیک میشم و گاهی دور

و من اولین دروغم رو بهت گفتم

دورغی که شاید اغازگر دورغ های دیگه شد

دورغی که آغازگر دورغ هایی شد که تا 2 سال به تو گفتم اما بعد از اون دیگه نه

دروغی که تو بدون اطلاع از حقیقت و براساس حرف خودم سالهاست که از اون بر علیه خودم استفاده میکنی

و حقیقتی رو که سالهاست دوست دارم بهت بگم، اما همیشه سکوت کردم

سالها پیشدر جواب سئوالت گفتم:

من عادتم اینه و دهها حرف مزخرف دیگه

اما این دروغ بود

اون زمان نتونستم بهت بگم که سالهاست من به نوعی خودم رو مقصر بسیاری از مشکلات تو میدونم

اون زمان من به همیشه این حس رو داشتم که مزاحم خوشبختی تو هستم

وقتی کنارت بودم و شاد خوب بودم اما این حس بعد از رفتنت و در تنهایی هام آزارم میداد

این حس که تو میتونستی با یکی دیگه خوشبخت بشی

این حس که نکنه تو بخاطر من درهای خوشبختی رو به روی خودت بستی

آره گلکــــم

این حس همیشه و هر لحظه با من بود و گاهی چنان بر من غلبه میکرد که من تصمیم میگرفتم برای مدتی تنهات بذارم یا کم محلی کنم تا شاید تو هم به همین حس برسی

گاهی به این فکر میکردم که برای همیشه تنهات بزارم تا خوشبخت بشی

اما این غرور و خودخواهی و این قلب لعنتیم نمیذاشت

بعد از جند روز دوری، دلتنگت میشدم، دلتنگ خنده هات، شوخی هات و بحث کردن هات

بهمین دلیل بعد از چند روز دوباره با ذوق وشوق و دلتنگی برمیگشتم کنارت

ولی هیچوقت نتونستم این حسم رو برات توجیح کنم و اون دروغ رو بهت گفتم

و حالا هنوز هم که هنوزه بعد از گذشت 7 سال گاهی همون حرف رو مثل پتکی به سرم میکوبی

واقعا کاش میتونستم حقیقت رو بهت بگم

کاش میگفتم تا بفهمی اونقدرها هم که نشون میدادم آدم مزخرفی نبودم

کاش میگفتم تا یفهمی همون موقع هم واقعا دوستت داشتم

کاش میگفتم

اما نگفتم و بعدا هم نخواهم گفت

حرفات رو قبول میکنم و کنایه هات رو

اما نمیگم

کاش راهی بود



کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/26:: 5:17 عصر


گلـــــــم:

مگـــر برای عشق من و تو کسی اتل متل خوانده بود

که تو اینگونه پایت را از زندگی و عشق من ورچیدی


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/26:: 12:47 صبح

گلکــــم:

بالاخره بعد از ماهها انتطار امروز هم از راه رسید

ماهها در فکر و رویای خودم برای امروز دهها برنامه چیده بودم و روزی صد بار برنامه ها رو عوض میکردم تا شاید در این لحظات کوتاه بتونم بهترین خاطره رو در ذهن تو حک کنم

بالاخره امروز هم رسید اما با یه تفاوت بزرگ؛ چون اصلا فکر نمیکردم که امروز قراره اینطووری سپری بشه

از زمستون که مجبور شدم بخاطر شرایطم چند روزی رو ازت دور بمونم و درست در همون موقع بهترین فرصت دیدارمون از دست رفت، تصمیم گرفتم تا امروز رو در کنارت باشم

امروز بهترین  فرصت دیدار ما بود و شاید آخرین فرصت

هنوز هم بعد از یک هفته نتونستم این جدایی رو باور کنم...نتونستم باور کنم که تو نیستی

وحتی هنوز هم نتونستم باور کنم که قرار نیست امروز ببینمت

اما باور کردن یا باور نکردن من مهم نیست

مهم اینه که واقعا امروز به بدترین شکل ممکن گذشت

چه ساده از دست رفت امروز

و چه ساده بر باد رفت رویای امروز من

و چه ساده شکست دل من



کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/23:: 8:9 عصر

 

اینروزا خیلی دلم گرفته..خیلی

از وقتیکه تو رفتی خیلی نامید شدم...دوباره بدنم ضعیف شده و دوباره داره بیماری میاد سراغم

حال چندان خوبی ندارم

وضعیتم داره از حالت نرمال خارج میشه

آره یادمه...یادمه که قول دادم مواظب خودم باشم اما راستش بیماری دست خودم نیست

دکترا بهم میگفتن چیزی شبیه معجزه لازمه تا من بتونم راحت زندگی کنم...معجزه

راست میگفتن و واقعا معجزه زندگی من تو بودی

وقتی که کنارم بودی احساس آرامش عجیبی داشتم اما از وقتیکه ازم دور شدی جیزی جز ناراحتی بسراغم نیومده

تو معجزه من بودی چون این تو بودی که تمام عصبانیت وناراحتی های من رو کنترل میکردی

من در اوج عصبانیت هم که بودم با شنیدن صدای تو آروم میشدم

اما حالااااااا...نامیدم گلــــم...

نامید

دلم تنگ شده برای اینکه سرم رو بزارم رو شونه هات و جشمام رو ببندم

دلم تنگ شده برای اینکه تو دست بکشی تو موهام و بهم بگی آخه چرا اینقدر عصبی میشی؟ و بعد با لبخندت منو آروم کنی

دلم تنگ شده گلم

دلم تنگ شده برای اینکه راحت وبی دغدغه بتونم در کنارت باشم

دلم تنگ شده برای آرامش

تو همیشه آرامش رو بهم دادی اما من همیشه آرامش رو ازت گرفتم

با اینکه عاشقانه دوستت دارم اما هیچوقت نتونستم برات آرامش بخش باشم

نتونستم گلم...نتونستم

اینروزها خیلی سردرگمم

دکترا میگن عصبانیت برام سمه..اما چه کنم که من همیشه عصبانیم

چه کنم که من همیشه در حال کلنجار رفتن با خودمم

میگن اگه خیلی عصبانی بشی ممکنه سکته کنی

میگن  چون ریه هات خیلی ضعیف شدن به سختی میتونن اکسیژن بدنت رو در زمان واکنشهای عصبی تامین کنن و ممکنه بدلیل نرسیدن اکسیژن کافی ......اونا میگن..حرف زدن آسونه اما در عمل سخته و من میدونم که نمیتونم

سخته که بخوام در مواقع عصبانیت خودم رو کنترل کنم..مخصوصا حالا که تو نیستی

کاش کنارم بودی گلــــــــــم

کاش

 

 


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/23:: 2:8 عصر

خسته ام

خسته از نبودن تو

خسته از دلتنگی تو

خسته از بیگانگی

 

خسته از نوشتن های بی جواب

خسته از بودن و نفس کشیدن

خسته از تلاش برای ندگی

خسته از قرص های جـــورواجــــور

خسته از بازی کردن نقش آدمهای سالم

 و خسته از زنده بودن


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/23:: 1:6 عصر


امروز جهارمین روزه که از بیمارستان مرخص شدم

جهارشنبه عصر با ماشین بیرون بودم که قلبم بشدت درد گرفت...خیلی به خودم پیچیدم...با کلی زور تونستم فقط خودم رو برسونم به بیمارستان، مجبور شدم بستری بشم،

ولی شنبه اومدم سر کار تا بتونم نزدیکت باشم

متاسفانه همه فهمیدن، همه بهم زنگ زدن جز تو

وقتی متوجه شدم که همه جریان بیماریم رو فهمیدن از یه طرف خیلی ناراحت شدم که تو نگران میشی واز یه طرف خوشحال بودم که شاید دوباره بهم نزدیک بشی اما هر دو پیش بینی هام غلط از آب در اومد، نه تو زنگ زدی و نه تو .....

میدونی گلم:

اگه بگم تا حالا بهت دروغ نگفتم این خودش میشه یه دروغ

آره تا حالا بهت دروغ گفتم...اما دروغی که نمیتونستم راستش رو بهت بگم

در تمام این سالها که تو در کنارم بودی و یا اون روزهایی که تو از من جدا بودی همیشه این عشق تو بود که باعث شد جلوی خیلی از مشکلاتم پیروز بشم

همیشه این عشق تو بود که باعث شد شاد باشم

هیچوقت بهت خیانت نکردم، هیچوقت نذاشتم کسی جای تو رو تو قلبم بگیره

آره گلم اما با همه اینها بازم در یک مورد بهت دروغ گفتم

یادته که شهریور پارسال رفـته بودم تهران؟

اونموقع بخاطر بیماریم بستری شده بودم و تو این رو فهمیدی

وقتی ازم پرسیدی که جواب آزمایشاتت چی شد؟ برای اولین بار و بخاطر اینکه ناراحتت نکنم گفتم مشکلی نیست، گفتند خوبه

اونموقع خوشحال شدم از اینکه بهت دروغ گفتم

حتی وقتی که دیماه بازهم برای تکرار آزمایشات رفتم بازهم بهت دروغ گفتم

اما اینجا راستش رو بهت میگم..

راست میگم چون میدونم که تو هیچوقت این وبلاگ رو نمیخونی

متاسفانه حال من خیلی وخیمتر از اون چیزیه که خودمو  و دیگران فکر میکردند، و من این رو وقتی توی عید بستری شدم فهمیدم

فهمیدم که....

بیخیالش عزیز دلم

گاهی خودم رو لعنت میکنم

با خودم میگم منی که وضعیت جسمیم اینطوره چرا اینقدر به تو نزدیک میشم که ممکنه فردا....

ولی واقعا نمیتونم ازت دل بکنم

واقعا نمیتونم

بخاطر دروغی هم که گفتم ازت معذرت میخوام عزیزم

شرمنده گلم

شرمنده


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/22:: 9:56 صبح

 

گلکـــــم::

خاطره ای رو که میخوام برات تعریف کنم مربوط میشه به 12 سال پیش

شب ولنتاین بود و همه جا غوغا بود از دختر و پسر

وقتی که با دوستم بهمراه دوست دخترش رفتیم بیرون..جای دنج و خلوتی تو یه کافی شاپ نشستیم

اونشب از اینکه میدیدم دیگران اینقدر راحت کلمه دوست دارم  و عاشقتم رو بهم پیشکش میکنند حالم بهم خورد

از اونجا زدم بیرون...یه حس خاصی داشتم

رفتم توی بازار...مشغول تماشای ویترین مغازه ها بودم که یه گردنبند بدجوری نظرم رو جلب کرد..بدون هیچگونه فکری خریدمش

حقیقتش اون شب از اینکه کسی کنارم نیست دلم گرفت، ولی وقتی یاد این میوفتادم که تو خیابون ها چقدر راحت محبت رو بذل وبخشش میکند خدا رو شکر کردم که تنهایم.

اونشب با خودم عهدی بستم

اونشب قسم خوردم و عهد کردم که این گردنبند رو پیش خودم نگه دارم...حتی اگر لازم شد سالها منتطر بمونم تا بتونم این گردنبند رو به کسی بدم که عاشقانه دوستش دارم

ومن هم سالها صبر کردم تا بالاخره متقاعد شدم که صاحب این گردنبند کسی بهتر از تو نمیتونه باشه.....

من 12 سال انتظار کشیدم تا این هدیه رو به کسی تقدیم کنم که عاشقانه دوستش دارم

تو 6 ساله که کنار منی...اما در طول این مدت هیچوقت چیزی از این گردنبند بهت نگفتم

اما امسال وقتش بود تا اون رو تقدیمت کنم

یادته؟؟؟

میدونی گلم: من از ولنتاین متنفرم..بهمین خاطر صبر کردم تا 5 اسفند یعنی روز عشق پاک زرتشت و این کادو رو در این روز که خیلی برام عزیز بود به عزیزی هدیه دادم

اونروز خدا رو شکر کردم که بالاخره این گردنبند به کسی رسید که عاشقشم



کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/3/21:: 4:4 عصر

گلکـــــم:

دقیقا یادم نیست که اولین بار کی دیدمت،ولی یادمه که کی تونستم نگاهم رو بهت تغییر بدم،

یادمه، آذر سال 84 بود که برای اولین بار با هم صحبت کردیم؛از چند روز قبل گهگاهی اس ام اس میدادیم ...اما ساعت 10 شب بود که بهت زنگ زدم، هنوز هم تک تک لحظات اون شب رو بخاطر دارم، تا حدود ساعت 1 شب باهم حرف زیم

انگار که کل کل بود برای اینکه ببینیم کی زودتر میخوابه،

چقدر خندیدیم اونشب

یادته؟

اونروزها درگیر مسائل بدی از زندگیم بودم، اما همون شب صدای گرم و دلنشین وصمیمی تو باعث شد تا حس آرامش عجیبی بیاد سراغم، بعد از مدتها اونشب رو خیلی راحت خوابیدم

فردای اونروز وقتی همدیگه رو دیدیم توی چشم همدیگه خیره شدیم...انگار که سالهاست باهم آشناییم...انگار که سالهاست در کنار همدیگه داریم زندگی میکنیم

چه روزهای خوبی رو داشتیم گلم

یادته؟

هر روز با عشق میومدم سر راهت تا بتونیم چند قدمی را با هم قدم بزنیم و حرف بزنیم

اونروزا دیگه فقط به عشق تو میموندم سرکار تا شاید بتونم چندقدمی رو با تو همگام بشم و کمی حرف بزنیم

یادش بخیر اونروزها

همیشه دوستت داشتم اما الان دو ساله که عاشقانه دوستت دارم

اونروزها که کنارم بودی قدرت رو ندونستم، اما الان........!!!!!

چند روزه کنارم نیستی و بیشتر از همیشه دلتنگتم

کاش کنارم بودی گلم

کاش


کلمات کلیدی :