سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 96/2/4:: 3:3 عصر

 

اهل همین کوچه‌ بن‌بست کناری
که تو از پنجره‌اش پای به قلب من دیوانه نهادی
تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره‌ی باز کجا؟
من کجا؟ عشق کجا؟ طاقت آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی
من دلداده به آهی
نشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گنه از کیست؟
از آن پنجره‌ی باز؟
از آن لحظه‌ی آغاز؟
از آن چشم ِ گنه کار؟
از آن لحظه‌ی دیدار؟
کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب
تو را تنگ در آغوش بگیرم

 


کلمات کلیدی :