سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/9/8:: 12:2 عصر

گلکم

بعد از مدتاهی زیادی در اینجا برایت مینویسم

اینجایی که هیج کس جز من نمیداند که منظورم کیست و چیست!

و اینجایی که تنها منم و من

نمیدانم دلیل ننوشتنم در اینجا چیست؟

هرچند که شاید این هم خود دروغ بزرگی باشد

در اینجا نمی نویسم چون تو نمیدانی

نمی نویسم چون تو نمیخوانی

و نمی نویسم چون .....

راستش را بخواهی بیش از آنچه که تو فکر کنی دلتنگت هستم

اما از آن روزی که خواستی دیگر نباشم من هم نماندم

نماندم تا مبادا با ماندنم آزاری باشم برای تو

نماندم چون تو خواسته بودی

و نماندم تا شاید با نماندم بار دیگر عشق بازیم را برایت عریان کنم

تو خواستی و من نماندم

چرا که پس از سالها برای اولین بار تو چیزی را از من طلب کردی و این انصاف نبود که درخواستت را اجابت نکنم

تو خواسته ای داشتی،

خواسته ای که تمام وجودم را به مبارزه طلبید

و تو چیزی را خواستی که میدانستم تمام خواسته ات است وبس

پس نماندم

هر چند که تو چیزی را خواستی که وجودم را آشکارا در هم کوبید

تو چیزی را خواستی که من با از دست دادنش تمام زندگیم را بی محتوا دیدم

و حال ....

حال دیگر تو نیستی و من ماندم و دنیایی درد

تو نیستی ومن ماندم و دنیای بی تو

و من ماندم و خاطرات تو


یادت هست

بارها گفته ام که دیگر به همه چیز قانعم

به هر چیزی که بوی تو را بدهد قانعم

من به همین هم قانعم که بتوانم با خاطراتت عشق بازی کنم


چه کنم!!

چاره دیگری برایم نمانده جز ماندن با خاطراتت



کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/8/29:: 8:39 صبح

 

اینروزها بازهم تو نیستی...رفته ای و من تنهای و تنهایم

بازهم غوطه ورم در تنهایی


مــرا مگـذار و مگـذر


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط آشنای قدیمی در 91/7/16:: 12:26 عصر


امروز حرفهایی رو زدم که نباید میزدم و رازی رو فاش کردم که ایکاش نمیکردم

نمیدونم چرا چنین حماقتی کردم....نمیدونم

شاید میخواستم که بدونی که چرا کاری کردم که اونقدر دیر بشه

شاید میخواستم بهت ثابت کنم که بخاطر خوشبخت شدنت از خوشبختی خودم و رسیدن به تو گذشتم

و شاید میخواستم بهت ثابت کنم که هنوز هم دوستت دارم

پشیمونم از گفتنم

اما پشیمونی من سودی نداره

کلامی رو که از دهان خارج شد دیگه نمیشه کاری کرد

و حالا من موندم یه دنیا فکر وخیال

من موندم و یه دنیا عذاب و پشیمونی

سالها پیش که باید میجنگیدم اینکارو  نکردم ودلیل موجهی هم داشتم

اما حالا

حالا میخوام بجنگم..حتی با تو

یمخوام بر خلاف جهت آب شنا کنم

میدونم که هیچوقت تو رو بدست نمیارم...چون رسیدن ما به هم غیر ممکنه

اما بازهم میجنگم تا عشقت رو بدست بیارم

و بهت قول میدم که در این جنگ حتما پیروز میشم...قول میدم./


بازهم دروغ دیگه ای بهت گفتم...گفتم میرم تهران برا خرید!!!  اما نگفتم که میرم تا با آزمایشی دوباره ببینم که میتونم بدون پیوند باقی بمونم یا نه!!!

وقتی کنارمی انگار دنیایی در کنارمه

و وقتی نیستی انگار چیزی به نام روح در من نیست، اینروزها با وجود توئه که تونستم به بیماریم غلبه کنم، بیماری ای که همه میگفتند چاره ای براش نیست جز پیوند ریه حالا با وجود تو تونستم بهش غلبه کنم.

حالا دیگه میدونم که میتونم،، میتونم چون تو  در کنارمی.

و امیدوارم که همیشه در کنارم باقی بمونی...همیشه



کلمات کلیدی :